کیسه بر

در محیط که ما زندگی می کنیم مردم عنوان کیسه بر را به شخصی میدهند که معمولا در محلات مزدحم شهر از جیب مردم مقداری پول را دزدی کند. یا اشیای مانند مبایل و ساعت که معمولا در جیب مردم است را برباید. اما از نظر من کیسه بر اصلی اشخاصی است که تمام دار و ندار مردم را به یغما برده و سرمایه ملی و دار و ندار مردم را ربوده است. و جالب اینکه همین کسی که دار و ندار مردم را برده است مورد احترام مردم نیز است با خوانش این مقاله می توانید به راست بودن این ادعای من و یا تهمت بودن آن پی ببرید.

کیسه بر

نویسنده : بابه جان سیغانی
فهرست مطالب
مقدمه
(مجرم كيست)
كيسه بر
كيسه بر سياسي
كيسه بر قانوني
دزد
فقير بودن عيب است؟
لچك هاي كوچه
زانی راكت انداز
شما
سك شیكاري
جهالت حماقت است
قانون چيست؟
خاطره تلخ

مقدمه
مجرم کیست؟
زیر این عنوان در سراسر دنیا کتابهای ارزشمند نوشته شده که معتبرترین منابع تحقیقی برای دانشجویان و حتی دانشمندان عرصه حقوق جزا می باشد. که تمامی این نبشته ها در پی آن بوده اند تا اذهان عامه را به سوب جرایم کلان و نابخشودنی سوق دهند تا عقده گرفتن در برابر جرایم کوچک و افراد تهی دست. و به این وسیله عدالت را به جای اصلی آن که بررسی جرایم کلان است سوق دهند.
همه نویسنده های این کتابها برای آن مبارزه کرده اند تا ریشه های جرایم و پشت صحنه های آن را پیدا کنند، و علت ها را مطالعه کرده اند تا معلول ها. همه این نویسندگان بزرگ در پی آن بوده اند، تا از روی مافیای جرایم پرده بردارند. و این جرایم بزرگ را نزدیک به بررسی از طرف نهاد های عدلی کنند و دست اندرکاران عدالت را به ترحم بر متخلفین کوچک فرا خوانده اند.
آنها کوشیده اند تا ریشه یابی کنند که دلیل تخلف افراد عادی چیست؟ و چه دلایلی در تخلف ورزی افراد نقش دارند؟ همچنان سعی نموده اند تا نقش دولتها و نظام ها را در جرایم افراد عادی برملا کنند. که سیر تحولات تاریخی جرم شناسی و حقوق جزا و بهبود وضعیت اجراات جزایی در دنیا مدیون اندیشه و پیشنهاد های همین بزرگمردان دانش است.
اینجانب که گاهی با این شخصیت های جهانی برخورده ام و از مجالس شان فیض برده ام و در عین حال از نوشته های فوق الذکر آن دانشمندان بزرگ مستفید شده ام از مدتی علاقمند رفتن پی اندیشه های آنها شده ام. و زندگی را به راه رفتن پی آنها تعریف کرده ام. به همین دلیل این بار خواستم ببینیم نوعیت دید و عینک مردم جامعه ما نسبت به جرم چگونه است؟ و واقعیت های علمی در باره مجرم اصلی و تبهکار جانی چه می باشد؟ جنایت کار کسی است که هزاران انسان بی گناه را به کام مرگ فرستاده است و یا کسی که با چاقو قسمت بدن یک انسان را زخمی کرده است؟ قاچاقبر مواد مخدر شخصی است که با تیلر مواد مخدر انتقال میدهد و یا کسی که بخاطر تداوی قسمت از بدن خویش بیست دانه کپسول آن را در معده اش به هندوستان انتقال میدهد؟ کسیکه هفت هزار افغانی را کیسه بری کرده. مجرم است و یا آنکه سرمایه ملی را به یغما برده است؟ و… و مردم عام کشور برای این دو نوع مجرمین چه برخورد می کنند؟ امیدوارم آنچه را نوشته ام در روشن شدن جامعه و کشورم مفید واقع گردیده حد اقل برای عابری، چاه را نشان داده باشم.
بابه جان سیغانی 29 / 1 / 1399

کیسه بر
تعریف:
کیسه در فرهنگ فارسی اسم است و به معنی پارچه گفته شده که اطراف آن را دوخته و چیزی در آن بریزند، و نیز به معنی جیب نیز آمده است.
بٌر ، صفت است برای شخصی که کیسه را می برد. و ترکیب کسیه بر به معنی جیب بر، دزدی که پول مردم را از جیب آنان برباید.1
اینکه مردم شهر چه کسی را کیسه بر خطاب می کنند لازم است یک قصه عملی را بخوانیم تا بدانیم کیسه بر از کجا پیدا می شود و چه عواملی در کیسه بر ساختن افراد نقش آفرین است و بالاخره کیسه بر اصلی کیست؟ و کیسه ملت را کی برده است؟
ضمیر نام دارد او در یک خانواده فقیر و در عین حال بی سواد به دنیا آمده است پدرش فقیر است و کراچی دستی دارد و با بردن پنج الی ده سیر بار مردم. الی صد و دو صد متری جاده های شهر بیست الی سی افغانی کرایه می گیرد. روزی از روزها که در خانه نان خشک نبود مادرش ضمیر نوجوان را نیز با پدرش همراه کرد تا از یک طرف غذای خود را در شهر پیدا کند و از سوی دیگر همکار پدرش باشد او در جریان روز همراه با پدرش بار می برد تا اینکه شخص ثروتمندی کیک و کلچه خریداری کرده و در بدل سی افغانی کارتن های کلچه را به کراچی پدر ضمیر بار کرد، اما وقتی بار به منزل رسید آن مرد دست در جیب کرد و چندین قطعه نوت های هزار افغانی را کشید و از میان آنها یک نوت بیست افغانی را بطرف پدر ضمیر دراز کرد و بقیه پول ها را در جیب خود کرد، پدر ضمیر که مستحق سی افغانی بود از آن مرد خواست تا پول مکمل کرایه را بپردازد، این بار مرد با اظهارخشونت آن بیستی را نیز در جیب خود کرد و به موتر خود نشست و از آنجا ناپدید شد. ضمیر که تاهنوز چای صبح را نخورده بود خیلی متاثرشد و در جریان روز چیزی نخورد و این خاطره تلخ و نوت هزار افغانی جیب آن مرد در ذهنش حک گردید. و فردای آن دیگر به کار نرفت و روزهای دراز در خانه قرنطین بود تا اینکه با رفیق دیرینه و پسر همسایه اش در شهر رفت و مدتی مصروف فروش کارتن های چای حاوی یک سیت مبایل گردید. سرانجام این شغل نیز نظر به درایت و دانایی مردم به سقوط مواجه گردید و با فروش یک قطعه زمین پدری ضمیر نیز از دنیای مجردی خداحافظی و متاهل گردید اما چرخاندن اقتصاد خانواده از توان کاری او فراتر بود و نمیتوانست مصارف خانواده را تامین نماید. تا اینکه روزی از روز ها که در فکر تامین مصارف خانواده بود در دهن همان کلچه فروشی چشمانش به همان مردی خورد که سی افغانی از پدرش مقروض بود، آن مرد بعد از خرید سودا نوت های پنجصد افغانی را در جیب کرد اما دو قطعه از نوت های پنجصدی بصورت کامل در جیب پتلون داخل نشده بود و از بیرون نمایان بود، ضمیر که این مرد را مقروض خود فکر می کرد و چشمانش به او چسپیده بود به تعقیب او راه افتاد تا اینکه در میان ازدحام مردم دست دراز کرد و هردو نوت پنجصدی را کشید و خود را از آنجا ناپدید کرد و آن روز شکم خود را از غذاهای عالی شهر طوری که میخواست سیر کرد و از آن به بعد به نظر ضمیر هر آدم پولداری ظالم و مال مردم خور معلوم می شد. تا اینکه این شغل جیب بری رفیق شفیق ضمیر شد. بعد از آن ضمیر در حومه های شهر اشخاص نسبتا پولدار را تعقیب می کرد و با انواع مختلف مهارت های که پیدا کرده بود، پول آنها را می برد و زندگی شباروزی خانواده را می گزراند. تا اینکه روزی دست در جیب یک افسر نظامی برد و مقدار هفت و نیم هزار افغانی را از آن بیرون کشیده و فرار کرد. اما این بار که موقعیت کیسه بری مساعد نبود ضمیر نام به کمک آن افسرنظامی و دونفر کارمندان جنایی گرفتار گردید و روانه نظارتخانه شد. چون ضمیر کسی را در دولت نمی شناخت لذا در جریان که در حوزه پولیس بسر می برد. هیچ مقام بلندپایه دولتی برای رهایی او تلاش نکرد، تا اینکه دوسیه اش تکمیل و محول محکمه مربوطه گردیده جلسه قضایی برای رسیدگی دایر و در آن جلسه علاوه از ریس و قضات، سارنوال موظف وکیل مدافع و ضمیر حضور داشتند. در ابتدا ریس محکمه به پولیس هدایت داد تا زنجیر را از دست و پای ضمیر باز کنند. سپس سارنوال موظف صورت دعوی، جریان گرفتاری و دلایل الزامیت واتهام ضمیر را به خوانش گرفت و ضمیر را شخص منحرف، کیسه بر حرفوی و دزد جیب مردم معرفی کرد و علاوه کرد که ضمیر به شکل بالفعل گرفتار گردیده و مبلغ هفت و نیم هزار پول مردم را دزدیده است. اواز محکمه خواست تا وی را مطابق ماده محکوم به مجازات نماید. تا این مجازات سبب پند برای خود ضمیر و باعث عبرت برای سایر مردم گردد. همچنان مبلغ هفت هزار و پنجصد افغانی که از نزد ضمیر بدست آمده دوباره به مالک اصلی آن که همان افسرنظامی است مسترد گردد. سارنوال بعد از اقامه و خوانش صورت دعوی خویش دوباره به جای خویش نشست و ریس محکمه این بار از وکیل مدافع ضمیر خواست تا دفاعیه خویش را در برابر دعوی سارنوال. به محضر محکمه بازگو نماید.
وکیل مدافع ضمیر چنین آغاز کرد، به اجازه هییت محترم قضایی
1- موکلم ضمیرنام در یک خانواده فقیر و دور از امتیازات مادی و معنوی تولد شده و در جریان نوجوانی زمینه تعلیم و تحصیل برایش مساعد نگردیده و اگر زمینه تحصیل و تعلیم برایش مساعد میشد از یک طرف شخصیت او بلند می رفت و به جرم دست نمی زد و از سوی دیگر از طریق تعلیم و تحصیل می توانست به یک شغل مناسب دست یابد بناء ضمیر در یک منجلاب روزگار گیرمانده و قابل ترحم و رهایی است.
2 – ضمیر نام و پدرش همیشه از قوانین کشور اطاعت کرده و در روز انتخابات پای صندوق رای رفته و برای تقویه نظام دولت رای داده است. به همین شیوه او و پدرش حق دولت که شامل اطاعت از قوانین و دادن مالیه و صرفیه برق و صفایی شهری و … است به موقع آن پرداخت کرده اما نظام دولتی و سیاسیون لافوک به ملت دروغ گفته و زمینه کار را برای موکلم و خانواده اش مساعد نساخته و ضمیر شابد از روی مجبوریت دست به این عمل شنیع زده که قطعا قابل ترحم است.
3 – ضمیر شخص با نفوذ منطقه نبوده و دارای القاب ریس صاحب و حاجی صاحب و … نبوده اگر او چنین میبود وکلای پارلمان و بزرگان دولتی پیش از رسیدن قضیه به محکمه موضوع را حل می کردند و اجازه نمی دادند تا قضیه به اینجا بکشاند که توجه قضات محترم را در این نکته باریک قضیه می خواهم.
4 – ضمیر نام الحمدلله هیچگاهی در جنگهای داخلی شرکت نکرده است تا از یک طرف باعث کشته شدن هموطنان ما می شد. و به جرم قتل مردم مجازات می گردید، و نیز کدام سرمایه ملی را به یغما نبرده است مانند خیلی های دیگر که هزاران انسان های بی گناه شهر و هموطنان مظلوم ما را کشته اند و امروزه خود شان با ناز و نعمت و با هزاران مسلح در شهر گردش می کنند و هر آن باعث تهدید همشهریان ما هستند، ضمیر نام صرف هفت و نیم هزار افغانی را شاید سرقت کرده باشد اما دیگران تمام سرمایه ملی را به یغما برده و فابریکه های صنعتی کشور را تخریب نموده و هسته های اقتصادی که به ملیارد ها دالر می رسد که سرمایه هریک از ما و شما افغانها است، آنها را تخریب نموده اند و ما تمامی افراد ملت را ضربه هنگفت اقتصادی زده اند که جرم آنها هزاران مرتبه بد تر از عمل ضمیر است که اگر عدالت واقعی باشد نخست باید آنها محاکمه و مجازات شوند سپس افراد کوچک مثل ضمیرنام.
5 – ضمیر نام در یک خانه ای حقیرانه پدرش زندگی می کند که تا هنوز نتوانسته برای خودش حتی یک تشناب حمام اعمار نماید و تاهنوز در گوشه داخل خانه حمام می کند اما تعداد زیادی از غارتگران و مافیای زمین امروز اکثریت مطلق اطراف شهر که ملکیت های عامه یعنی از من و شماست، را تحت تصرف ظالمانه و غاصبانه خویش قرار داده و زمین های عامه مردم را به نرخ دالری دوباره بالای خود مردم به فروش می رسانند که هیچ مرجعی نتوانسته جلو این جنایت عظیم و نابخشودنی را بگیرد ولی موکلم که اتهام او هفت و نیم هزار افغانی است امروزه درین جا دست و پایش زنجیر و زولانه است که خیلی تاسف بار است. که توجه شما قضات محترم را در زمینه می طلبم.
6 – به همین شیوه هنوز تثبیت نشده که فاعل اصلی سرقت متذکره کی بوده است، آیا اعترافات متهم در یک فضای قانونی گرفته شده و یا هم جبر و اکراه در کار بوده است. که مطابق قانون اعترافات گرفته شده به جبر و اکراه اعتبار ندارد که از پیشگاه شما قضات محترم میخواهم تا به حالت ضمیرنام توجه عمیق فرموده و مطابق ماده 25 قانون اساسی کشور به براءت اش اصدار حکم فرمایید ویا به حالت او ترحم نمایید. والسلام.
وکیل به جای خودش می نشیند و سپس ریس محکمه خطاب به وکیل مدافع می گوید با اینکه وقت محکمه را خیلی گرفتی اما چیزی تازه ای هم نگفتید. و اینکه شما کسانی دیگری را گفتید سرمایه ملی را و زمین و ثروت مردم را دزدیده اند تا هنوز سارنوالی علیه آنها اقامه دعوی نکرده است و دوسیه برای شان ترتیب نشده است بناء محکمه قانونا مکلف به رسیدگی آن نیست. آنهای را که شما گفتید زمین و سرمایه ملی را برده اند برائت الذمه و بی گناه هستند چون علیه شان هنوز کدام تحقیق و دوسیه ساخته نشده است…
به هرحال حالا از متهم میخواهیم که آخرین گفتنی های خود را بگوید.
ضمیر که سرش خمیده بود چشمانش را بلند کرده گفت قاضی صاحب من چیزی گفتنی ندارم هرچه وکیلم گفت من قبول دارم.
جلسه خاتمه یافت و نیم ساعت بعد دوباره هییت قضایی بالای جایگاه حضور یافته جلسه ابلاغ حکم دایر گردید و ریس محکمه حکم محکومیت ضمیر نام را به مدت
حبس تنفیذی ابلاغ کرد.
بعد ازآن که خبر مجازات حبس در کوچه محل سکونت ضمیر رسید و مردم از محبوس بودن او آگاهی حاصل کردند دیگر در محافل عروسی و ختم و .. جای برای پای پدر ضمیر وجود نداشت و تمام اهالی کوچه و محله به طرف خانواده ضمیر به عنوان کیسه بر و مال مردم خور می دیدند.
اگرچه قبل از گرفتاری و مجازات ضمیر نیز به علت فقر و بی سوادی خانواده او مورد احترام محل نبودند. اما با گرفتاری و مجازات، جایگاه نیمه که خانواده او دربین جامعه و محیط داشت. نیز از دست رفت و دیگر در مسایل سیالی و اجتماعی شرکت کردن آنها باعث رسوایی بیشتر شان می گردید و نجوا های مردم باعث اذیت و آزار بیشتر شان می گردید. تا اینکه آن محله را ترک کرده و به گوشه دیگر شهر مسکن گزیدند و با این شیوه به شکل مقطعی از اذیت مردم رها گردیدند.
و تا امروز مردم آن محل کیسه بر های اصلی را نشناخته اند.

كيسه بِر سياسي
در دوران طفوليتم كساني بودند كه از شهر كابل قصه مي كردند و گاهي هم از كيسه بر هاي شهر كابل مي گفتند، جالب ترين نكته همان قصه ها كه هنوز در يادم است اين بود كه مي گفتند دركابل وقتي جيب كسي را كيسه بر مي زند اكثرا در حومه هاي شهرو درمحلات مزدحم مي باشد. واگر كسی آگاه شود كه جيب او را كيسه بر برده است و يا هم كساني ديگري و اطرافيان آن شخص ببينند كه كيسه بر پول يا چيزي را برده است در اين هنگام صدا مي شود (هله كيسه بر را نمانين نمانين …) قصه مي كردند كه در اين هنگام خود كيسه بر نیز، براي اين كه كس نفهمد كه او كيسه بر است، صدا مي كند. نمانين نمانين كيسه بر را نمانين وبه طرف پيشرو مي دَود و چنين وانمود مي كند كه كيسه بر از او سبقت كرده وكيسه را برده واين آدم مي خواهد تا به صاحب مال كمك كند. وكيسه بر را به چنگال قانون بدهد. اين قصه به اين خاطر براي من جالب است كه. در زمان هاي حكومت های تره كي و امين و ببرك… يعني دهه هاي شصت و هفتاد و حتی دهه هشتاد در محیطی که من زندگی می کردم ولسوالي سيغان ولايت باميان وهمچنان شهر كابل برای ما جوانان با احساس از طرف سياسيون فارسي زبان، گفته مي شد. ظاهرشاه و درمجموع پشتون ها تمامي ثروت و امكانات املاك افغانستان را به غارت بردند براي خود در بهترين نقاط شهرها خانه هاي مجلل ساختند. ظاهرشاه و خانمش فلم مي بینند و عياشي مي كنند از بيت المال مصرف هاي گزاف مي كنند در شهر هاي مدرن دنيا به عياشي مي روند. و فارسی زبان ها را از والی بالاتر وظیفه نمیدهند. وغيره تبليغات زهراگين كه جوانان را درمجموع وجوانان با انديشه و با سواد را به طورخاص تحت تاثير عقده هاي نژادي و سمتي مي انداختند، به نظر نگارنده، قشر تحصيليافته ونخبه هاي كشور نيز زير تاثير اين افواهات رفته اند. چنانكه شاعر در سرا و دانشمند محبوب كشور آقاي خليل الله خليلي نيز در كتاب خود (عياري از خراسان) تحرير داشته كه در گوشه از شهر كابل اسپ صاحب منصبي عالي مرتبه دولتي ازخانه بيرون شد و در دهن دروازه نجاست كرد كه درين صحنه دو طفل مصروف جمع كاغذ ومواد سوخت بودند. ديدن كه سرگين اسپ بر روي زمين افتاد. اين دو طفل غريب بالاي آن سرگين افتيده، در نزاع افتيدند و هركدام شان كوشش مي كردند تا آن را اولتر از زمين برداشته به خريطه خودش بياندازند…
من نيز منحيث انسان ازين جامعه زير تاثير اين كنش هاي منفي قرار گرفته بودم و مسايل غدر به بيت المال و حكومت تك قومي، مرا نيز مي فشرد تا اينكه به عقل و منطق بزرگتر رسيدم و جامعه را با عينك عقل مشاهده كردم. آنگاه ديدم آنهاي كه دم از محروميت قومي ميزدند و ظاهر شاه و ديگر سردمداران قديم را به باد انتقاد مي گرفتند خود ها كيسه بر تر از گذشته بر آمدند. زيرا ظاهرشاه ممكن يك خانه اي مجلل در هر شهري كشور به خود بنا كرده بود اما منتقدان او به ده خانه مجلل هم اكتفا نكرده و يك گوشه اي شهر را خريداري كردند و به آن بسنده نكرده براي خود و اولاده شان شهرك هاي هزار نمره يي و ده هزار نمره يي اعمار نمودند، اسپ ها و موتر هاي مودل سال اينها به هيچ وجه با وسايل محمدظاهرشاه پادشاه كه چهل سال شاه با صلاحيت و بي مسوليت افغانستان بود مقايسه نمي شود. و مهمترين نكته اين است كه محمدظاهر شاه فقط براي خودش و ممكن چند فرد از اقارب درجه يك خويش زمينه رفاه را مساعد ساخته ولي اين افراد كه به ظاهرشاه حرف مي زدند، رفاه و آسايش را از اقارب خود به هم قريه هاي خويش نيز گسترش دادند وتمام اقارب خود را در ناز و نعمت رسانيدند. اگر ظاهرشاه به عنوان شاه افغانستان گويا به عياشي متهم بود منتقدان او هوتل هاي عياشي ريزرف كردند و …
كه اينك قصه همان كيسه بر كابل يك تطابق صد در صدي در جريان سياست افغانستان را بازگو مي كند.

کسیه بر قانونی
برای شما خیلی جالب است که در سایر عرصه ها می شود کیسه بر را تعریف کرد اما کیسه بر قانونی که هم شخص کیسه برباشد وهم کارش قانون باشد، می باید این بحث خیلی جالب باشد.
ان شاالله با اندکی تشریح واضح خواهند شد که کیسه بری های قانونی نیز در هر محیط و هرکشوری وجود خارجی خواهند داشت و تنها در حد یک ادعا نخواهند بود.
کیسه بری قانونی به نظر من به این معنی خواهند بود که چند نفر ذینفع ( سیاسیون که در راس قدرت هستند) و وضع قوانین در دست آنهاست با هم جمع شوند و در میان خود ها قوانین را به تصویب برسانند که کیسه مردم ( بیت المال ) به شکلی در میان مردم و شهروندان تقسیم شود که برای افراد بلند دولتی بیشتر، و برای دیگران کم تر برسد که این تقسیم غیر عادلانه ثروت در حقیقت کیسه یا مال بیت المال را از یک جیب (مردم پایین رتبه) به جیب دیگری ( افراد بلند دولتی ) می اندازد اما این انداختن مال غریب و تهی دست به جیب دولتمداران بلند رتبه بسیار به شکل ظاهرا منطقی و معقول انداخته می شود و در میان همه، ظاهرا کار مناسب معلوم می گردد و هیچگونه اعتراض افراد جامعه را به دنبال نمیداشته باشد. و هیچ کس صدا نمی کند ( هله کیسه بر کیسه بر… ) که این عدم انعکاس صدای مردم به دو دلیل بوده می تواند. نخست اینکه افراد جامعه به نحوی از دولتمداران هراس میداشته باشند و جدیدا از جنگ بدرآمده اند و در گذشته نزدیک همین سیاسیون مردم را می کشتند و بالای شان فیر می کردند. اما حالا که سیاسیون به شکلی از اشکال مال آنها را به شکل غیر عادلانه تقسیم می کنند، این امر به نظر زیردست ها، کار بد است. اما نه به اندازه گرفتن حیات مردم.
و ثانیا سیاست و طلب قدرت و منازعات و کشمکش های سیاسی اکثرا و اغلبا برای بدست آوردن قدرت است و در کشور های جهان سوم اکثریت مطلق سیاسیون برای آن دست به سیاست می زنند که قدرت بدست بیاورند و برای آن قدرت بدست می آورند تا ثروت اندوزی نمایند.
در کشور ما ماده 155 قانون اساسی اشاره به آن دارد که برای افراد درجه اول و دوم الی پنجم و ششم دولت باید معاش (مناسب) تعیین گردد. که متاسفانه کلمه مناسب نیز از طرف همین افراد بلندپایه دولتی ترجمه و تفسیر می شود یعنی افراد بلند پایه دولت خود شان برای خود شان معاش تعیین می کنند و علاوه از معاش خیلی از عناوین دیگری نیز است که برای افراد بلند دولت امتیاز مالی و مادی میدهد. از قبیل وسایط نقلیه، محافظ، کارت تلفن و و و… که به این حساب معاش یک کارمند عادی و پایین رتبه دولتی عشر معاش یک کارمند بلند دولتی شده نمیتواند. به گونه مثال ما در نظام دولتی خویش کارمندی را داریم که مبلغ هفت هزار افغانی معاش دارد و دیگر هیچ امتیاز مالی و مادی ندارد، اما کارمند دیگری نیز داریم که علاوه از برخی امتیازات دیگر ذکر شده بیشتر از دوصد هزار افغانی معاش دارد. این تفاوت های هنگفت و غیر عادلانه ای مالی بر گرفته شده از همان کلمه معاش مناسب ماده 155 قانون اساسی کشور می باشد. اما اگر بخش های دیگر قانون اساسی کشور را مطالعه کنیم یکی از مواد آن هرگونه تبعیض و امتیاز بین اتباع افغانستان را ممنوع اعلام میدارد اما به اساس مقوله ( کلام الملوک ملوک الکلام ) گپ شاهان پادشاه گپ هاست در میان شهروندان طوری معلوم می شود که هیچ برگی از درخت نریخته باشد. و هیچ بی عدالتی محسوس نمی شود اما در واقعیت امر این عمل عین بردن کیسه مردم پایین رتبه است به خانه افراد بلند رتبه که خیلی تاسف بار است.

دزد
دزد به شخصی نسبت داده می شود که در تاریکی شب یا به شکل خفیه مال دیگران را ببرد که در عربی از آن زیر عنوان سارق یاد می کنند و در حقوق جزای افغانستان شخص عاقل و بالغ اگردر تاریکی شب یا به طور خفیه به ارزش بیشتر از ده درهم شرعی مال منقول غیر را که سریع الفساد نباشد از محل محفوظ آن دزدی کند دست اش از قسمت بند دست قطع می گردد. و در صورت نبود یکی از شرایط بالا متهم به جزای تعزیری محکوم می گردد. اما اینکه دزد در جامعه مامعمولا به چه کسانی گفته می شود باید قصه ای را بخوانیم و بدانیم جامعه ما به چه کسی دزد خطاب می کنند و کدام اشخاص را دزد نمیدانند.
او فقیر نام دارد سالها پیش در یک خانواده کم بضاعت تولد شد تا بزرگ شود پدرش را در جنگهای داخلی از دست داد. فقیر ماند و مادر بیوه و بیچاره. در ده سالگی در چار راه ها اسفند دود می کرد. برخی ها در بدل دود اسفند برایش ده افغانی می پرداختند و برخی های دیگر با جملات رکیک که چرا دود را داخل موتر کردی؟ برخورد خشن می کردند. تا اینکه فقیر به جوانی رسید، او نسبت فقر اقتصادی روزگار از تحصیل بازماند و ناچار در و دروازه شناخته ها و وطنداران و برخی مامورین دولت را کوبید. تا مگر کاری و یا شغلی برایش تدارک کنند. شناخته ها و وطنداران و اقارب وی به نسبت نبود علایق و سلایق به خواسته فقیر توجه لازم نکردند و از مامورین دولت نیز کدام کاری ساخته نشد. او چندان آبرو و تحصیل و … نداشت تا کسی به حرفهای او توجه کند و نه تفنگ و زور و قومندان بود تا کسی از او هراس داشته باشد اینجا فقیر ماند و روزگار و مصارف خانواده، به ناچار روزی برای دور شدن از غمها به آدرس قومندان تور رفت. آنجا قومندان تور نیز نسبت نبود امکانات اقتصادی بعضی از محافظین خویش را رخصت نموده بود. اما او نخست لحظاتی فقیر را روحیه داد و از او خواست تا همرایش باشد با اینکه در مورد معاش فقیر صحبت نشد ولی فقیر به ناچاری برای دوری از وضعیت خانواده به خواست قومندان تور تن در داد. و مدتی را با او گذشتاند درین مدت از ظلم وستمی که تور با مردم محل می کرد خیلی خسته شد و روزی با یک میل تفنگچه مربوط خودش خانه قومندان تور را ترک کرده به جای نامعلوم رفت تا از شر این قومندان جان به سلامت برد اما فقر روزگار و وضع خانواده این بار نیز او را آرام نگذاشت تا اینکه با یکی از دوستان همانند خودش از ناچاری تصمیم گرفتند تا دوکان دهن کوچه عمومی را به سرقت برند که درین کار موفق شدند و احدی از مردم ازین کارشان آگاه نشد. این بی خبری مردم به فقیر و همراهش جرئت داد تا پشت این کار پردرآمد را رها نکنند و بار ها در مواقع مختلف و در مکان های مختلف دست به سرقت زدند. که از لحاظ مالی نسبت به گذشته خیلی بهتر شده بود تا اینکه باری در تاریکی شب وارد یک منزل شدند. بی خبر ازینکه پولیس به تعقیب آنهاست این بار فقیر و همراهش در حین دزدی خانه به چنگال پولیس افتاد. فقیر روز بعد در حوزه امنیتی توسط تلفون یکی از سربازان به قومندان تور زنگ زد تا به فریادش برسد. تور به او پاسخ تند و رد داد. و هیچ کسی به فریادش نرسید سرانجام دوسیه فقیر به محکمه فرستاده شد و دعوای سارنوال علیه او منحیث متهم عمل سرقت که بالفعل از طرف پولیس گرفتار شده است. به خوانش گرفته شد سپس از فقیر خواسته شد تا دفاعیه خویش را به محضر محکمه بگوید.
فقیر از جریان فقر و بد بختی خود گفت و سرش رو به زمین کرده بود تا اینکه دوباره از او خواسته شد تا اخرین حرف دلش را بازگو کند فقیر بار دیگر سربلند کرده گفت جناب قاضی صاحب. همین عسکر های که مرا گرفتار کردند روزانه نزد قومندان تور می آمدند و بار ها در خدمت او بودند با او عکس می گرفتند و در فسبوک های شان نشر می کردند در حالیکه قومندان مذکور به محضر خودم دست به جنایت ها زده است خیلی آدم ها را کشته است و زمین های زیادی را غصب نموده است و امروز نیز مصروف قتل و بدبختی است و من بخاطری که خطرناک بود از نزدش فرار کردم و از ناچاری به این عمل دست زده ام از شما خواهش می کنم به من ترحم کنید من پشیمان استم و دیگر به این عمل دست نمی زنم…
اما این حرفهای او از طرف قضات محکمه به دلیل اینکه دلالت به برائت خودش نداشت رد گردید و فقیر محکوم به سه سال حبس تنفیذی گردید.
ازان به بعد فقیر در محیط و کوچه و دیارش عنوان دزد خطر ناک داشت و خانواده اش درآن منطقه از لحاظ اجتماعی خیلی در حالت ذلالت و خواری بسر می بردند.

فقیر بودن عیب است؟
متاسفانه نه تنها مردم عام بلکه خیلی از تحصیلیافته های دپلوم دار ما نیز بسوی فقر اقتصادی و اجتماعی به نظر حقیرانه می بینند. اگر چه ظاهرا تمامی افراد جامعه خود را طوری وانمود می کنند که گویا فقرا را دوست دارند و با آنها رابطه ای را دارند که با یک آدم پولدار میداشته باشند. اما با تاسف در سطح عمل بیشترین افراد جامعه حتی تحصیلیافته ها برخورد شان با فقرا چیزی دیگری است. به گونه مثال اگر یک فرد نادار که ثروت کافی ندارد و در عین حال معتقد به یک مذهبی است که طرف مقابل او معتقد به آن مذهب نیست. برای طرف مقابل خود که یک تحصیلیافته است سلام و یا پیام دوستی بفرستد. و یا هم پیام دوستی فسبوکی ارسال کند، قبولی آن برای طرف مقابل خیلی مهم و ارزشمند نخواهند بود. اما برعکس اگر رهبر همان مذهب و قوم برای همان شخص پیام دوستی ارسال کند. با اینکه آن رهبر معتقد به مذهبی است که طرف مقابل به آن اعتقاد ندارد. نه تنها اینکه آن پیام دوستی بدون وقفه قبول می شود، که شاید طرف مقابل این ماجرا را به خیلی افراد جامعه قصه کند. و بگوید که امروز فلان آدم برای من پیام دوستی روان کرده است.

لچک های کوچه
بدنام ترین افراد که ذهن هر شهروند کشور را اذیت می کند جوانانی است که با القاب لچک، لندغر، اوباش و غیره یاد می شوند. این قشر جامعه یا پدر و مادر ندارند و یا هم دارای پدر و مادر ضعیف و بی تدبیر هستند. و یا هم این بی تربیگی را از گذشتگان خود به ارث برده اند. به همه حال برخی این نوع جوانان که از مکتب و دانشگاه نیز به دور مانده اند در مواقع خاص به سرقت های کوچک دست می زنند. و گاهی باعث اذیت و آزار و آبرو ریزی شهروندان می گردند که کار شان از نظر زیست باهمی و انسان و انسانیت، خیلی زشت و ناپسند بوده برای خود شان، خانواده شان و برای مردم ولایت مسکونه اصلی شان و در سطح کشور بدنامی و بدبختی را به بار می آورد. که خیلی از محلات و ولایات کشور از نظر اجتماع افغانی متهم به این بدبختی هستند در حالیکه خود و اولیای شان یا از بدنامی چیزی نمیدانند و یا هم به خود نمی گیرند و با تذکر از نام و نشان سیاسیون و گذشتگان خویش بر روی این عمل شنیع پرده می اندازند وظاهرا با افتخار زندگی می کنند.
برخورد سایر شهروندان با این قشر جامعه طوری است که نخست با شناسایی آنها روابط اجتماعی خود را از چنین خانواده ها کمرنگ کرده و رفته رفته در صورت ممکن روابط شان را بکلی قطع و جز در موارد ناچاری دیگر کدام سر وکار با چنین افراد و خانواده ها نمی داشته باشند. و در صورت که بخواهند در محله ای از شهر خانه خریداری کنند نخست از مردم محل و یا رهنمای معاملات، معلومات حاصل می کنند که چنین خانواده ها درین محل سکونت دارند یا خیر؟ در صورت که پاسخ مثبت بود از خرید خانه در آن محله اجتناب می کنند.
جالب تر از گذشته این است که تعداد از همین شهروندان ما که می شود به آنها قشر سیاسی و یا یک قسمت از سیاسیون نام داد اشخاصی استند که به نام وطن و دین به صدها و هزاران انسان شهروند کشور را به بهانه های مختلف به کام مرگ فرستادند، تعداد شان به عنوان مافیای زمین املاک عامه و هزاران جریب زمین ملکیت مردم را غصب نموده و دوباره بالای فقیرترین مردم به فروش رسانیدند و سرمایه های ملی را به یغما بردند، فابریکات و بخش تجارت را تخریب و به رکود مواجه نمودند که این اعمال شان فرد فرد افراد جامعه را به فقر و زیر خط فقر کشاند. که دلیل سرقت های کوچک امروز از نتایج اعمال همین قشر محسوب می شود. ودر کل ناباوری افراد و شهروندان کشور نسبت به سیاست و نظام که نتیجه بی نظمی و بی ثباتی را دارد. از نتایج کار همین سیاستگران وحشت زا است. امروزه آمار بلندی از آدم کشی های داخل شهر، سرقت های مسلحانه و حمل سلاح های ناریه و قطاع الطریقی و راه گیری و اذیت مردم از ثمره کارهمین رشته انسان های آدم کش است. اما همان انسان های که از آن افراد لچک و اوباش نفرت دارند. برعکس به این دسته انسان های مافیایی و آدم کشان مشهور احترام دارند و یا حد اقل ساکت اند و حتی دیده شده تا با این افراد مافیایی نزدیک باشند و از نزدیک بودن شان با آنها در مجالس مردمی می لافند و افتخار نیز می کنند و به صورت مطلق از نظریات آنها اطاعت می کنند. و علاوتا آنها را از چهره های تاریخی کشور میدانند.
حالا بهتر است مقایسه کنیم که اثرات بد و اضرار جبران ناپذیر کدام یک از اقشار دوگانه متخلفین از قانون که در بالا ذکر شد برای ما و شما رسیده است؟ ما چرا فقیرترین مردم دنیا هستیم؟ ما چرا فاسدترین نظام دنیا را داریم؟ ما چرا نا امن ترین کشور جهان استیم؟ ما چرا خیرات یهود و نصارا، را میخوریم؟ آیا دلیل این همه بدبختی ما در عملکرد آن لچک اوباش است و یا در عملکرد آن دزد و قاتل سیاستگر و غارتگر مال و املاک مردم؟

زانی
زانی در لغت به معنی مرد زناکار و زنا آن است که مردی با زنی بدون عقد نکاح جماع نماید. که برای این عمل در شریعت اسلام و قوانین نافذه کشور مجازات های مختلف در حالات مختلف در نظر گرفته شده است.
قابل ذکر است که در جوامع اسلامی از لحاظ اجتماعی نیز شخصیت مرتکب این عمل در صورت افشا شدن، زیر سوال می رود و پایگاه اجتماعی اش نیز خدشه دار میگردد.
نکته قابل دقت و بحث درین جا این است که مردم جامعه ای ما به چه کسی به دیده زانی می نگرند و کی را زانی و فاجر خطاب می کنند؟ و به چه کسی به عنوان زانی به دیده حقارت می بینند؟ شیوه های رسیدن به این تخلف اجتماعی و جرم شرعی و قانونی چگونه است؟ و منحرفین جامعه از کدام طریق خود را به این عمل متوصل می کنند؟ و کدام طیف افراد از متخلفین از طرف نهاد های مربوط تحت تعقیب عدلی قرار می گیرند؟ و بالاخره این عمل برای کی ها لکه ای ننگ و برای کی ها حتی قابل افتخار است؟
شما به خوبی میدانید که عمل جنسی نیاز نوع بشریت بوده و سایر زنده جان ها نیز غریزه جنسی دارند که همین غریزه و اشتیاق به آن، باعث می گردد تا نسل بشر و سایر زنده جانها ادامه پیدا کند و باقی بمانند. اما برای اداره و بهبود وضعیت اجتماعی و تمایز در میان انسان ها و حیوانات و جلو گیری از منازعات جنسی و نسلی، ادیان و جوامع بشری و عقول بشریت عقد نکاح را بین مرد و زن لازم دانسته و اسلام نیز آن را تایید و تاکید کرده است و مقاربت جنسی بدون عقد نکاح را زنا و فحشا و از حد گزری تعریف نموده است. با آنهم شماری از انسان های که به اثر عوامل مختلف اجتماعی، ارثی و … در انحراف جنسی اجتماعی بسر می برند و یا هم از اثر فقر اقتصادی نمیتوانند به نکاح مشروع دست یابند. دست به عمل زنا زده خود را از راه های غیر قانونی اشباع می کنند. که این عمل شان را شریعت اسلام و قوانین نافذه کشور و آیین های خیلی از کشور های دیگر، زنا تعریف کرده است. اما در برابرهمین اشباع جنسی و انحراف اجتماعی از طرف نظام های دولتی و مردمان سرزمین های اسلامی انعکاس های مختلف نشان داده می شود.
شماری از کشور های اسلامی همانند کشور های غربی و سیکولار محلات معینی برای ارتکاب این عمل ایجاد نموده اند و خود ها آگاهند که درین محلات این عمل انجام می شود. شماری دیگری که هنوز به شکل نهایی تن به سیکولاریزم نزده اند در حد احتیاط بین مذهب و دیموکراسی روان اند که درین کشورها این عمل نیز به شکل تقریبا پوشیده انجام می یابد که منحیث ضرورت مادر ایجاد افراد جامعه به نحوی به این عمل دست می زنند. که
نظر به تحقیقات صورت گرفته دو طیف از جامعه دست به عمل زنا می زنند.
1 نیازمندان عمل جنسی از سطح پایین مردم جامعه.
2 ثروتمندان و سیاسیون عیاش.
قشر نخست که دست به عمل زنا می زنند و در جامعه و محیط اکثرا به عنوان زانی و فاجر معرفی می شوند. کسانی اند که بنا بر عواملی اقتصادی و اجتماعی یا اینکه ازدواج مشروع کرده نتوانسته اند و یا هم اگر ازدواج کرده اند آن ازدواج مطابق میل طرفین نبوده بلکه اجبارا ازدواج عرفی نموده اند. این طیف جامعه بنا بر غلبه قوای جنسی و فقر وعدم اشباع جنسی خویش دست به انحراف اجتماعی می زنند اما ازینکه امکانات پولی بیشتر ندارند و در عین حال دارای قدرت دولتی و سیاسی نیستند بناء از یک طرف محل مناسب برای پنهان داشتن این عمل ندارند و از سوی دیگر تحت تاثیر ترس و هراس از دستگیری پولیس بسر می برند. همین است که نهاد های تحقیق و حراست قانون این قشر جامعه را تعقیب و گرفتار می کنند و گرفتار شده های جرم زنا و آمار های داده شده از جرم زنا نیز بر گرفته شده از چنین گرفتاری های همین قشر جامعه می باشد.
قضیه را که من منحیث وکیل مدافع کسی در ادارات مربوط تعقیب می کردم کسی بود که از طرف سارنوالی تعقیب و به محکمه محول گردیده بود. آن شخص به دلیل این قابل تعقیب عدلی بود که طی تماس تلفونی به مدت چند ثانیه با خانمی صحبت نموده بود اما معلوم نبود که متهم درین چند ثانیه با آن خانم چه گفته است؟
قشر دیگر از مرتکبین این عمل افرادی اند که از ثروت هنگفت برخوردارند و یا هم در گوشه های نظام ایفای وظیفه می کنند. که برای رسیدن شان به عمل موصوف زمینه های خیلی مناسب و امن در جامعه در نظر گرفته شده است. مثلا در داخل کشور محلات وجود دارد که هم از لحاظ آسایش و هم از لحاظ امنیت خیلی عالی است و در خارج کشور نیز سفر های تجاری، سیاسی و دولتی که از لحاظ قوانین نیز کدام مشکلی در کار نیست.
جالب تر از همه اینکه، گاهی این افراد از سفر ها و دیدوادید های اینچنینی شان در میان هم صحبت کرده و از به اصطلاح لذت بردن های شان بالای یکدیگر خویش فخر فروشی می کنند. و به عمل جرمی و انحرافات اجتماعی خویش افتخار نیز مینمایند.
و واقعیت دیگر اینکه محلات عرضه فحشا، برای در امن ماندن کسب و کار شان با برخی از مسولین امنیتی کنار آمده و عرضه خدمات جنسی رایگان را برای مسولین محل خود ها فراهم می کنند. که این مطلب بار ها در گوشه و کنار شهر شنیده می شود.
و این اعمال زشت دو طیف ثروتمند و قدرتمند هیچگاه و در هیچ گوشه ای از کشور منحیث جرم زنا تعریف نمی گردد. بلکه گاهی افتخار نیز پنداشته می شود.
و زانی و زنا کار در عرف جامعه همان های هستند که محل مناسبی برای عمل زنا ندارند و یا اینکه مسول تعقیب و گرفتاری متخلفین نیستند. و به اصطلاح عام در زمین بوریا ندارند تا در آسمان ستاره داشته باشند.
اینکه آمار زناکاران بالا و پایان می رود. محاسبه و آمار از همین نوع زنا کاران گرفته می شود.
و آنانی که موقعیت اجتماعی خویش را از دست میدهند هم همین قشر پایین جامعه است که با افشا شدن شان ولو هنوز مرتکب فعل زنا نشده باشند در میان جامعه رسوا می گردند. و حتی دیده شده که خانواده های که اعضای فامیل شان به شکلی از اشکال متهم به این عمل شده اند از محله سکونت خویش کوچیده و دیگر قادر به روبرو شدن با مردم آن محل نبوده اند.

راكت انداز
در چهل سال گذشته به دلايل مختلف ميليون ها فير مرمي راكت و غيره تجهيزات نظامي وارد كشور شد و در سنگر ها برده شد و عليه روسها، امريكايي ها و عليه يكديگر مردم افغانستان استفاده گرديد. نزدیک به دو ميليون مردم بي دفاع كشور از اثر راكت و غيره سلاح هاي آدم كش جان دادند. كه اين يك موضوع روشن و واضح درسطح كشور است. اما قصه جالب اين است. اشخاصي كه راكت ها را انتقال داده و حق و ناحق به سوب مردم فير نمودند و باعث کشته شدن هزاران انسان و معلوليت ده ها هزار نفر شدند امروزه با افتخارات تام درشهر زندگي و علاوتا خواستار اقتدار بيشتر وثروت هنگفت هستند. ولي دريكی ازولايات كشور و دريكي از گوشه ها وقراي دور دست ودر نزديكي يك خانه مسكوني كه چند فير از سر گلوله هاي راكت هاي سبك، زنگ زده و باقي مانده از دوره هاي جنگ. به اصطلاح از طرف نيروهاي كشفي. كشف، و مالكان خانه همجوار اين سر گلوله هاي زنگ زده، تحت توقيف قرارگرفته واز طرف سارنوالي اقامه دعوا وفردي كه سر گلوله ها درنزديك خانه اش پيدا شده به هشت سال حبس محكوم به مجازات گرديده است.كه نمونه آن قابل دسترس است.

شما
شاید بارها به موتر های شهری بالا شده باشید و بارها صدای موسیقی را از طریق همین موتر ها شنیده اید و شاید اشخاصی در اطراف تان بوده که علاقمند شنیدن موسیقی نبوده و دارای گرایش عمیق دینی بوده است و یا طبیعتا مایل به شنیدن موسیقی نبوده اند. به همین دلیل منازعات لفظی میان دریور و مسافر به میان آمده باشد که در نتیجه دریوری که شنیدن موسیقی از عادات وی است. در آخر بحث معتقد شده است که موسیقی حرام است و شنونده آن گنهگار، اما برای شنیدن آن با طرف مقابل خویش حتی حاضر است جنگ و فرخاش نماید.
آمار گیری ها نشان داده است که بیشترین موسیقی و مزخرف ترین آن را مردم سرزمین های می شنوند که آن مردم ها معتقد به حرام بودن موسیقی هستند.

سک شکاری
روزی از روزها که شکار سک ها را مشاهده می کردم متوجه شدم دو نوع شکاری مصروف شکار هستند. نخست سک شکاری که صاحبش او را تربیه کرده بود و او را در مواقع خاص به سوب شکار سوق میداد و دیگری آن گرگ کوهی بود که صاحب نداشت ولی خودش برای خود شکار می کرد. آن سک شکاری به هدایت و اشاره صاحبش رفت و مرغ کلان و چاقی را شکار کرده نزد صاحبش آورد. صاحبش مرغ را گرفت و سک را بسیار نوازش داد و دست بر سر و روی او کشید و شروع به پختن مرغ کرد و از بدنه مرغ صرف قسمت پنجه های پای و شکمبه و نقاط بی ارزش آن را به طرف سک شکاری انداخت و سک شکاری آنها را خورد و از گرسنگی نجات یافت.
اما گرگ شکاری که مالک و صاحب نداشت او نیز مرغی را شکار کرده بود و با نزدیک شدن به درب خانه اش نخست از قسمت های سینه مرغ شروع و تمام قسمت های گوشت دار مرغ را نوش جان کرد و نقاط فاضله و خراب آن را در همان جا ترک کرد.

جهالت حماقت است
ما و شما پول صرفیه برق خود را هر دوماه بعد پرداخت می کنیم یعنی مامور موظف خواندن صرفیه برق هر شصت روز یکبار میتر های ما را میخواند و پول آن را سنجش و ما را مکلف به پرداخت آن می سازد. در حالیکه در بسا کشور های جهان مانند سایر معاملات، بل برق هر سی روز یعنی هر یکماه خوانده می شود و شما میدانید در صورتیکه میتر برق هر سی روز خوانده شود مصرف پول صرفیه برق مایان به سی یا چهل در صد تقلیل می یابد که متاسفانه امروز ما هفتاد در صد پول اضافی به شرکت برشنا می پردازیم.
و متاسفانه اکثریت مطلق مردم ما تا هنوز نمیدانند چرا هر سال این پول را می پردازیم؟
شاید از طریق رسانه ها خبر شده باشید که یک عده سیاسیون قلدر و خداناترس در مدت های متمادی اصلا بل برق خود ها را نپرداخته اند و مقروضیت شان به ملیونها افغانی رسیده است.
که شاید خود این آدم ها حتی از مقدار آن آگاهی نداشته باشند، چون برق پایتخت و برخی ولایات کشور از کشورهای همسایه وارداتی و تجارتی است. و لازم است تا فصل وار پول برق به آن کشور ها پرداخت شود. بناء نپرداختن پول صرفیه برق از طرف این اشخاص باعث شده تا شرکت برشنا به کمبود پول مواجه گردد و نتواند پول برق وارداتی کشور خارجی را بپردازد، به همین لحاظ است که شرکت مذکور برای پوره کردن پول مقروضیت برق این اشخاص قلدر، میتر های مردم بیچاره را هر شصت روز به خوانش بگیرد. که درین صورت پول بیشتری را از مردم محروم جمع آوری و به عوض پول مقروضیت قلدرها به کشور های صادر کننده برق بدهد.
( سیاسیون آن کشور ها برق تولید و صادر می کنند تریت خور های ما از جیب مردم برق مصرف می کنند)
دردناکتر اینکه یک تعداد از بی خرد ها به این قماش مردم رهبر خطاب کرده گاه و ناگاه به زیارت شان می روند.

قانون چیست؟
حقوقدانان و قانوندانان می گویند، آنچه را هردو مجلس شورای ملی یعنی ولسی جرگه و مشرانوجرگه تصویب کنند و این مصوبه هردو مجلس به توشیح ریس جمهور برسد عبارت از قانون است.
به این معنی که هرچه را اعضای هردو مجلس پارلمان خوبتر تشخیص کنند و ریس جمهور آنرا بپذیرد، قانون است و بالای ما و آحاد ملت جبرا قابل تطبیق است.
حالا شما فکر کنید که برای وکلای مجلس که اکثریت مطلق شان با توزیع دالر خود را به آنجا رسانیده اند و ملیونها دالر به مصرف رسانیده اند و برای ملت دو دو هزار افغانی توزیع کرده رای گرفته اند.چه چیزی خوبتر است تا آن را تصویب کنند؟
آنکه برای ثروتمند شدن به پارلمان رفته است، و آنکه برای مدیریت مردم از راه توزیع یک یک هزار افغانی رای جمع کرده است و میخواهد در آینده در مواقع رای گیری پول توزیع کند و قدرت بخرد. برای شما غیر از همان یک هزار افغانی روز انتخابات چه تحفه ای خواهند داشت؟ شاید پاسخ این باشد که خیلی های دیگر به بهانه ای احیای سنت دینی از ما رای گرفتند. آمدند در مواقع رای گیری گفتند که ما دین را ترویج می کنیم. ما اسلام را تقویه می کنیم. بعدا دروغ گفتند و رفتند. با گرفتن رای به خود زر اندوزی کردند. اما حالا که کسی آمده و یک بوری آرد میدهد و رای می گیرد نوعی تغییر در وضعیت کشور است. به نظرم خیلی تغیر مضحکه آمیز است زیرا فروختن اختیار و شخصیت و ناموس در برابر یک هزار افغانی ویا یک بوری آرد خیلی دردآور است.
یکی از مثال های وضع قوانین به نفع دست اندرکاران بلند پایه دولت ماده 155 قانون اساسی کشور است که اشاره می کند. برای معاونان ریس جمهور، وزرا، لوی سارنوال و قضات معاش مناسب تعیین می گردد. همچنان قوانین است که برای وکلا و دیگر افراد بلند پایه دولت معاش مناسب تعیین گردد. حالا شما فکر کنید آن شخصیکه با تطمیع مردم وکیل شده و یا به همین شیوه به رده های بلند دولت قرار گرفته است معاش مناسب را چه ترجمه می کند؟ و برای خودش و هم قطاران خویش چه مقدار معاش تعیین می کند؟ و چه مقدار معاش را مناسب حال خود و همراهان میداند؟
و خوب میدانید که تعیین معاش نیز قانون است که باید اطاعت شود. باید مامورین که در یک شعبه و در یک مدت زمانی از هشت الی چهار عصر وظیفه اجرا می کنند، ماهوار یکی هشت هزار افغانی معاش بگیرد و دیگر یک صد هزار افغانی. در حالیکه هردو دارای خانواده و مصارف مشابه هستند. هردو برای نظام و مردم کار می کنند. علاوه ازین سفرهای خارجی، کریدت کارت، موتر، دریور ووو را نیز کسی استفاده کند که همان معاش بلند را دارد. این است قانون.
بناء قانون آنطوری که فکر می شود مقدس است، نیست. و قانون مصلحت است این مصلحت ها هم از طرف کسانی سنجیده می شود که خود در راس قانون قرار دارند.
گاهی با ماموری پایین رتبه ای مواجه شدم و از وی پرسیدم قانون چه را می گویند؟ پاسخ داد ( قانون عبارت از پیشانی آمر است) خیلی قابل مکث بود، آیا پیشانی آمر چه می خواهد. او می گفت هرچه پیشانی آمر می گوید همان قانون است که باید اجرا شود.
شما فکر کنید. در کدام گوشه قانون اساسی افغانستان نوشته است که ریاست شورای وزیران را ریس جمهور نه، که فردی زیر عنوان ریس اجراییه اداره کند. و تمام امور اجرایی یک مملکت را ریس جمهور نه که فردی دیگری اداره و اجرا نماید. اما همین کار صورت گرفت و قانون اساسی که مادر قوانین کشوراست نقض شد و هیچ برگی هم از درست نیافتاد و هیچ یکی اعتراض نداشت.
از نظر من قوانین عبارت از نوشته های است که دولت ها برای تنظیم امور مردم وضع می کنند، این نوشته ها باید در تامین منافع مردم به کار برده شوند، و در صورتیکه این نوشته ها مفیدیت و موثریت برای تامین منافع مردم نداشته باشند همانند کاغذ تشناب باید در زباله دانی انداخته شود. البته اگر مردم کشور زنده باشند و نفس حیات کشیده بتوانند.
برای احیا و ترویج این دیدگاه باید نهادی از حقوقدانان خبیر مردمی ایجاد شود و وظیفه ای این نهاد نقد علمی قوانین باشد و هرسال نقد های قوانین به ارگانهای مربوطه دولتی فرستاده شود. و به مطبوعات نیز انعکاس یابد. ( منافع مردم )

توصيه هاي اخير
1- پولي را كه به داكتر مي دهيد، بهتر است قبل از مريضي به تركاري و پاك كاري بدهيد.
2- پولي را كه به وكيل مدافع میدهيد، بهتر است قبل از ارتكاب جرم براي تربيه و تعليم فرزندان تان به مصرف برسانيد.
3- به عوض اينكه از فرد بي بندوبار متنفر باشيد، بايد از كسي متنفر بود كه آن جوان را به اين بي بندوباري سوق داده است.
4- قاتل هزاران انسان، بدتر، كثيف تر ونا انسان تر از كسي است كه به قتل يك فرد دست زده و از عمل كردش نادم و پشيمان است.
5- آناني كه به عناوني مختلف سرمايه ملي را دزديدند واملاك عامه را چپاول كردند وبرای خود ثروت اندوختند، به مراتب پست تر و بدتر از كيسه بر استند.
6- کیسه بر اصلی کسی است که سرمایه ملی را دزدی و هسته های اقتصادی را منهدم کرده است.
7- ملتهاي بزرگ و سعادتمند دنيا آناني نيستند كه خيلي ثروت وپول دارند، بلكه ملت هاي بزرگ، خوشبخت و سعادتمند ملتهاي هستند كه دانايي بيشتر دارند و زندگي خودها را بر اساس معيار هاي انساني استوار كرده اند.
8- اعتماد به سياستگران بي برنامه ومافيا، اعتماد به حیوان درنده است…
والسلام…..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *